از کاربرا پرسیدیم: بدترین تجربه خیانتتون چی بوده و چجوری بهش واکنش نشون دادین؟ اینجا بعضی از بهترین جوابا رو آوردیم:
۱ـ وسط یه مهمونی دوستپسرمو با پنج پسر و دو دختر که همه کامل لخت بودن، توی یه اتاق گیر انداختم
یه بار با دوستپسر قبلیم رفتیم مهمونی یکی از دوستامون. وقتی رسیدیم همه پسر بودن؛ ولی چون بعضیاشونو میشناختم نشستیم و شروع کردیم به گپ زدن که دوستپسرم جیم شد. رفتم دنبالش که با پنجتا پسر دیگه که کیراشون آویزون بود و دو تا دختر لخت تو یه اتاق گیرش انداختم.
کاربر Annita S
۲ـ من کارمو ول کردم تا واسه دوستدختر قبلیم یه مهمونی بگیرم و غافلگیرش کنم ولی اون تو مهمونی بهم خیانت کرد. روز بعدش اخراجم شدم
فکر کنم بدترین خیانتی که تا حالا بهم شده این بود که از سر کار جیم شدم که یه مهمونی واسه دوستدختر قبلیم بگیرم و غافلگیرش کنم ولی اون درست جلوی چشمم با یکی از مهمونا بهم خیانت کرد. واسه اینکه عمق فاجعه رو بهتر درک کنین باید بگم که روز بعدش از کارم واسه پیچوندن اخراجم کردن.
کاربر Bianca R
۳ـ دوستپسرم دختری رو که قبلاً باهاش رابطه داشت رو دعوت کرد تا کریسمس با ما باشه
من و دوستپسرم واسه جشن کریسمس رفتیم خونه یکی از دوستامون. وقتی دوستپسرم اومد دنبالم این دختری که باهاش سکس کرده بود (همون زمانی که با من بود) توی ماشین بود. تا دختره رو دیدم کل بدنم شروع کرد به لرزیدن. بهش نگاه کردم و گفتم «باورم نمیشه! شوخیه دیگه؟» و اون ماجرا رو انداخت گردن دوستش و گفت که فلانی دعوتش کرده. بدترین قسمتش اینه که دختره خیلی مست و پاره بود.
تو راه که بودیم دختره تلاش میکرد سر بحثو باز کنه و هی «کت» صدام میزد. من سعی میکردم مؤدبانه جوابشو بدم ولی هیچ صمیمیتی هم نشون ندم. تازه بهش گفتم من «کاترینا»م، همون زنی که بهش نارو زدی. و آخرم گفتم دیگه باهام حرف نزنه.
کاربر Catharina M
۴ـ وقتی زایمان کردم و سکس نداشتم، شوهرم نرمافزار تیندر نصب کرد و کلی قرار گذاشت
قصد بچهدارشدن نداشتیم اما رابطهمون واقعاً خوب بود. اون مهمونی خیلی دوست داشت منم اغلب بهش میگفتم با دوستانش بره بیرون. هیچوقت حسودی نمیکردم.
بعد از اینکه پسرم بهدنیا اومد ۳۰ روز سکس نداشتم تا یکم بهتر بشم. تو اون دوره، شوهرم Tinder رو دانلود کرد و با دخترای زیادی قرار گذاشت تا باهاشون رابطه داشته باشه چون من نتونسته بودم نیازشو برآورده کنم. از این موضوع خبر نداشتم تا اینکه ماهها بعدش که پروفایلشو روی تیندر یکی از دوستام دیدم.
برای تلافی، گفتم بخشیدمت و سال بعدش یه جایی دوره کارآموزی مهندسی برداشتم که پر از آدمای جالب و تحصیلکرده بود و بهش خیانت کردم. بعد ازش جدا شدم و تصمیم گرفتم در مورد تمام کارایی که با یه مرد بزرگتر و موفقتر از اون انجام داده بودم بهش بگم. اینجوریی غرور و عزتنفس از دست رفتهمو برگردوندم.
کاربر Anonymous
۵ـ یه پسره از دوستدختر قبلیم خواسته بود یه عکس از من واسش بفرسته و دوستدخترم یه عکس لخت ازم فرستاده بود
با یه دختره قرار میذاشتم و واسش همه کار میکردم. یه روز ازم خواست از ایمیلش یه چیزی پرینت بگیرم. رمز عبورشو بهم داد و بعد از اینکه کاری که خواسته بود انجام دادم رفتم تو ایمیلش فضولی کردم.
دیدم که پروفایلای فعالی تو بعضی از وبسایتای دوستیابی داره و از همین رمز عبورش استفاده کردم و واردشون شدم. فقط با مردا صحبت میکرد و بعضی از چتاش واقعاً زشت و ناجور بود. یه پسره بود که ازش خواسته بود عکس منو بفرسته و دوستدخترمم عکسای برهنهمو واسش فرستاده بود!
بدترین قسمتش اینه که هنوزم یه عوضیه و بعد از جداییمون عکسای برهنه دختری رو که باهاش قرار میذاره واسم فرستاد که فقط بگه «ببین، من یکی بهتر پیدا کردم».
کاربر Aline S
۶ـ بهترین دوستم توی دانشگاه پروژه منو واسه مقاله پایانیش کپی کرد
بهترین دوستم تو دانشگاه از پروژه من واسه مقاله پایانیش کپی کرد و زودتر به استاد ارائه داد؛ جوری که من دروغگو شدم. اما این اتفاقا خیلی بهم انگیزه داد و ظرف دوماه یه پروژه جدید آماده کردم؛ اون قبلیه پنج ماه طول کشیده بود. در نهایت من اول شدم و اون رد شد چون مطلقاً هیچی از موضوع نمیدونست.
کاربر Tainah P
۷ـ وقتی مامانم منو حامله بوده خواهر بزرگم مچ بابامو تو دستشویی میگیره که داشته دوست صمیمی مامانمو میبوسیده
من نه، ولی پدر بیولوژیکیم با بهترین دوست مادرم به مادرم خیانت کردن. اونا موقع جشن سیسمونی من تو حموم بودن که گیر میفتن. این خواهرم بود که مچشونو گرفت و مادرم چندروز بعد از به دنیا اومدن من باخبر شد.
وقتی من ۲۲ روزه بودم که مامانم بابامو از خونه بیرون میکنه و بابامم میره با عشقش زندگی میکنه. اونا با هم یه پسری رو هم به فرزندی گرفتن ولی بابام اونا رو هم ول کرد و رفت.
اون هیچوقت توی این سالا چیزی بهم نداد اما همیشه نامه میفرستاد که فقط بگه چه چیزایی خریده؛ مثلاً نوع تلویزیون یا ماشینی که خودش خریده. همش مزخرف بود و وقتی بهش فکر میکنم عصبی میشم.
کاربر Aryane T
۸ـ من با یکی از دوستام توی بورسیۀ تبادل دانشجویی شرکت کردم که آخر کار اون بهم خیانت کرد، باعث شد اخراج بشم و پشتم جلو همه دوستام در موردم بدگویی کرد
بزرگترین خیانتی که بهم شده از سمت یکی از دوستای قدیمیم بوده. ما با هم رفتیم دانشگاه و هردومون تو یه برنامه تبادل دانشجو شرکت کردیم. ما و دو تا دختر دیگه با هم زندگی میکردیم و یه روز من پیشش شکایت کردم که یکی از اون دخترا چقدر کثیفه و دیگه میتونین حدس بزنین که بعدش چی شد. دوستم رفت به دختره گفت.
بعدش اون دختر چیزی رو که در مورد دوستم گفته بودم رو آبوتاب داد و بهش گفت؛ و هر دو دست به یکی کردن و دخترای دیگه که باهاشون زندگی میکردیمو علیه من کردن.
اما دوستم تصمیم گرفت که ازم جدا نشه و به ظاهر باهام دوست بمونه و وانمود کنه که بهم اعتماد داره و بیرون دعوتم کنه و اینا. اما همزمان پشت سرمم پیش بقیه بد میگفت.
ما یه جا کار میکردیم و بهش گفتم که به مردم تخفیف میدادم (این خلاف قوانین فروشگاه بود). چند روز بعدش مدیر فروشگاه خواست برم دفترش و ازم پرسید که به مردم تخفیف میدم یا نه. چه تصادفی؛ مگه نه؟ آخرش من اخراج شدم و زودتر از اون بورسیه فرستادنم خونه. وقتی فهمید گریه کرد و گفت که نمیخواسته اینجوری بشه.
وقتی رفتم خونه داشتم باهاش تو فیسبوک حرف میزدم و اعتراف کرد که تمام مدت از من متنفر بوده و اون لوم داده و میخواسته همه بچهها رو بر علیه من کنه. من سال آخر دانشگاه خیلی منزوی و تنها شدم و چند سال طول کشید تا بچهها اومدن و ازم معذرتخواهی کردن.
کاربر Melanie B
۹ـ رفتم یه مهمونی و با ۲۷ نفر مختلف سکس کردم
من تو یه رابطه خیلی جدی بودم اما دوستپسرم همش در مورد «رابطه آزاد» باهام بحث میکرد و سهبار بهم خیانت کرد. وقتی به روش آوردم اعتراف کرد که خیانت کرده! واسه همین منم همون شب رفتم یه مهمونی و با ۲۷ نفر سکس کردم.
کاربر Rodrigo S
۱۰ـ من وقتی هشتونیم ماه از حاملگیم میگذشت مچ شوهرمو موقع خیانت کردن گرفتم
وقتی هشتماه و نیم باردار بودم، شوهر سابقمو گیر انداختم که داشت بهم خیانت میکرد. عصبانی شدم، به شوهرم لگد زدم و یه تو گوشی هم به اون زن زدم. بعدش رفتم خونه، همه وسیلههاشو گذاشتم تو یه جعبه مقوایی و فرستادم خونه مادرش. همون روز زایمان کردم. دخترم یه مقدار کموزن به دنیا اومد ولی سالم بود. الان ۱۴ سالشه.
کاربر Vanessa G
۱۱ـ دوستپسرم یه پیام داد و باهام تموم کرد چون «خیلی رو درسم تمرکز کرده بودم». بعدها فهمیدم سرش با یکی دیگه گرم بوده
اولین دوستپسرم خیلی دوستداشتنی بود و همیشه بهم میگفت دوستم داره ولی همیشه میگفت درگیر کارشه. من ۱۰۰٪ بهش اعتماد داشتم و آخر هفتهها همو میدیدیم. یه بار منتظرش بودم و اون نیومد؛ گفت مریض بوده ولی بعداً فهمیدم مهمونی بوده. آخر هفته بعدیشم نیومد و سه روز بعدش یه پیام داد و باهام تموم کرد و بهونهش این بود که من خیلی رو درسم تمرکز کردم. آره دقیقاً همین!
چندماه بعدش فهمیدم داشته با دوستدختر قبلیش بهم خیانت میکرده و در ازای پول یا هدیه با همکارای بازنشستهش سکس میکرده. این موضوع توی اون زمان واقعاً عزتنفسمو تحتتأثیر قرار داد ولی الان خوشحالم که از دست اون آدم عوضی خلاص شدم.
کاربر Jessica E
۱۲ـ دوستپسرم با یه دختره میپلکید که واسش همه چی میخرید، حتی کادوهایی که دوستپسرم به من میدادو دختره میخرید
اوایل وقتی باهاش قرار میذاشتم عالی بود. رومانتیک و جذاب بود و هیچ ایرادی نداشت. حداقل اینطور فکر میکردم.
گاهی بیپول بود و شاکی که فقیره، بعد یهویی یه چیز خیلی گرون برام میگرفت. هرچی برام میخرید از یک مغازه بود و کلی کوپن و کادو بهپام میریخت که همه برای همون مغازه بود. مشکوک شدم اما بعد پشیمون شدم، گفتم شاید دارم فکر و خیال میکنم و مثل دوستدخترای معمولی حسودم. باعث شد فکر کنم که خیالاتی شدم.
دیگه شروع کردم به تعقیب کردنش و توی هرکار کوچیکی که انجام میداد خیلی دقت میکردم. بعد از یه سال که با هم بودیم فهمیدم با یه دختر دیگه مدت طولانیتری قرار میذاشته. یعنی وقتی هنوز با اون بوده شروع کرده به قرار گذاشتن با من! خودش انکار میکرد و میگفت دیوونه شدم و به روانپزشک احتیاج دارم ولی من رفتم با دختره صحبت کردم و دنیا رو سرم خراب شد.
اون یه ایالت دیگه زندگی میکرد و تموم حسابای دوستپسرمو پرداخت میکرد و توی همون فروشگاهی کار میکرد که دوستپسرم ازش واسم هدیه میخرید؛ یعنی اساساً کل اون کادوها مال دختره بوده. بهم گفت عاشقم شده ولی مجبور بوده به خاطر مسائل مالی با اون دختره بمونه. ظاهراً دختره پول همهچیزشو میداده: قبض تلفنش (چون گاهی حتی ۸ ساعت با هم تلفنی صحبت میکردیم)، اینترنت، خرید خونه و حتی پول بیمههای درمانیش.
ازم خواست بدون اینکه اون زن دیگه بفهمه با هم بمونیم. اما حتی بعد از اینکه جریانو به اون زن گفتم، زنه گفت که هنوز دوستش داره. اونا ارتباطشونو قطع کردن ولی در نهایت دوستپسرم یه کارایی کرد تا دوباره به هم برگردن. من رهاش کردم ولی اینکه با خیانت و دروغ زندگی کردم برام دردناک بود. هنوزم دارم سعی میکنم باهاش کنار بیام.